جدول جو
جدول جو

معنی لوه نون - جستجوی لغت در جدول جو

لوه نون
نوعی نان که درون دیگ پخته شود
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وه نوش
تصویر وه نوش
(دخترانه)
بهنوش، مرکب از به (بهتر یا خوب) + نوش (عسل)
فرهنگ نامهای ایرانی
لوب، دریاچۀ بزرگی در میان مغولستان، قسمت شرقی آن را قره قورچین وقسمت غربی آن را قره بورام گویند و سطح آن را با سطح اقیانوس 672 گز تفاوت است، رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود، ناحیه ای در مشرق ترکستان چین
لغت نامه دهخدا
(لووْرْ)
دهی از دهستان بیلوار بخش کامیاران شهرستان سنندج واقع در 21هزارگزی شمال باختری کامیاران و سه هزارگزی تخت زنگی. کوهستانی و سردسیر. دارای 167 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
نام الماسی است متعلق به انگلیس، وزنش 103 قیراط. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). یکی از بزرگترین (حدود 50 گرم) و زیباترین الماسهای دنیا. این الماس در 57 قبل از میلاد متعلق به یکی از راجه های هندی به نام ’اویین’ در سرزمین راجپوتانا از ممالک هند بود. در سال 1526 میلادی که ’بابرشاه’ هند را تسخیرکرد، آن را تصاحب نمود تا در سال 1729 م. نادرشاه پس از تسخیر هند آن را که بر تاج محمدشاه هندی می درخشید، دید و گفت: ’این کوهی از نور است’ و از آن تاریخ نام ’کوه نور’ بر آن ماند. پس از نادرشاه کوه نور به دست مهارجه ’راجیت سینگ’ افتاد، سپس شرکت هند شرقی آن را به دست آورد و به ملکه ویکتوریا هدیه کرد (1849 میلادی) و اینک جزو جواهرات سلطنتی انگلستان است و دولت هند ادعای مالکیت آن را دارد. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به ایرانشهر ج 1 صص 458-459 شود
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو هََ)
کوه، ، کوهی به فارس، (نزههالقلوب مقالۀ سوم چ اروپا ص 225)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
آلتی است که بدان پنبه از پنبه دانه جدا کنند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
نوعی نان که از آرد ذرت درست شود
فرهنگ گویش مازندرانی
کله نون
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع نان کلوچه ای
فرهنگ گویش مازندرانی
نان لواش
فرهنگ گویش مازندرانی
کم جنب و جوش، آدم سست و تنبل
فرهنگ گویش مازندرانی
نان شیرمال
فرهنگ گویش مازندرانی
از روی بی میلی، خوردن غذا از روی بی اشتهایی
فرهنگ گویش مازندرانی